دغدغه های بیخودی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

و آنان را مهلت میدهیم -تا گناهانشان را در حال بی خبری به نهایت برسانند- بی تردید نقشه و تدبیر من استوار است. آیه ۴۵ سوره قلم

به زودی بر بینی - پر باد و خرطوم مانند- ش داغ رسوایی و خواری می نهیم آیه ۱۶ سوره قلم

دغدغه های بیخودی...
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 3 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 20:23

خیلی خیلی سرم شلوغ شده بعد از سه سال بچه داری و شاغل بودن هنوز به ثبات لازم نرسیدم عوض کردن پست شغلی در عین حال اینکه یه شانس عالی بود که بعد از دو سال کار بدون هیچگونه پشتیبانی و سفارشی و فقط به پشتیبانی خدا ارتقا بگیری (نمی‌دونم یه چیز معمولی هست که برا همه اتفاق می‌افته یا نه) یکی از همکارهای خانم که اونم دکترا داره سابقه کارش خیلی بیشتر از منه و پدرش هم بازنشسته همینجاست بهم گفت کی سفارش تونو می‌کنه جاهای خوب رو‌ میدهند به شما ولی خب مسیولیت سنگینیه از این نظر که تویی که باید پاسخگو باشی و من هنوز به چم وخم کار اداری مسلط نیستم تازه یه کم. تو بخش خودم مسلط شده بودم تو این واحد کاملا دست تنها هستم و اوایل دنبال کردن کارها عدم همکاری یا راه نیافتادن کار و بروکراسی اداری اشکمو در میآورد هنوز هم فشار کار روم زیاده درشش ماه اول سال هیچ کاری انجام نشده و من باید در حالی جبران کنم که تمام کارم وابسته به همکاری کارشناس های بخشهای دیگه هست که خودشون اینقدر سرشون شلوغه که براشون اهمیت ندارد که بمن کمک کنند جلسه میگذارم بزور سه نفر میان کار من هم کاملا جلسه محور هست و واقعا داره فرسوده میشم گاهی از اضطراب اینکه جلسه چطوری پیش می‌ره کی میاد کی نمیاد ...اسهال میشم:(((سه هفته ست یه جلسه رو با مدیرعامل هماهنگ میکنم به دلیل سفرناگهانی ایشون ... لغومیشه حتی مسولیتهایی از این دست که باید جلسات. رو مدیریت کنی و حرفی برای گفتن داشته باشی ولی من اهل فلسفه بافی نیستم و حرفم تو جمله تموم میشه، مدیر قبلی همایش برگزار میکرده دانش آموزان رو میاورده، کارهای روابط عمومی طور، زیاد بلد بوده خانم کاربلدی هست برای خودش البته ولی ازش راهنمایی بخای به شدت خساست به خرج میده تو راهنمایی خب ال دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 11 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 7:16

روزگار میگذره با همون مسایل قبلی خوشبختانه روزگار کم نمیاره برای ایجاد چالش فقط شکلش عوض میشه حسش تموم نمیشه نگاه که میکنم دغدغه هام با ده سال پیش تفاوت چندانی ندارند فقط مواردی بهشون اضافه شده و اولویتها تغییر کرده یکی از مسائل این روزها کنار نیومدن دختر با نبودن و سر کار بودنمه با اینکه چهار ساله یا مهد رفته یا مدتی پرستار داشته این روزها انگار خیلی بیشتر حالا یا می‌تونه احساسش رو بیان کنه یا فهم و درکش بیشتر شده هر روز و هر شب می‌پرسه کی تعطیل میشی فردا تعطیلی فردا‌نرو سر کار وقتی جواب دلخواه نمیگیره بغض می‌کنه که من دلم برات تنگ میشه می‌خوام پیشم باشی نمیدونم چی باید بهش بگم بهش گفتم نرم سر کار پول نداریم میگه بابا بره‌پول در بیاره چرا بقیه مامان هاشون تو خونه هستند چند تا همسایه دارم که همه خانه دارند به پیشنهاد یکی از همکاران بهش گفتم من درس خوندن می‌خوام به بقیه کمک کنم امشب میگه اگه کمک نکنی چی میشه ...خیلی غصه م میشه قلبم میگیره از اینکه اینقدر بهش فشار میاد اذیت میشم بابا بزرگ مامان بزرگش رو آوردیم که خونه باشه و مهد نره ولی بازم فرقی نکرده بازم من رو میخواد گاهی دلم میخواد بمونم خونه و بیخیال کار بشم ولی با فکر اینکه این روزها میگذرند و شاید بزرگتر شد حتی دلش خواست مامان شاغل داشته باشه مثل بقیه چیزایی که خودم به شخصه با سر کار نرفتن از دست میدهم نمی‌دونم چه انتخابی درست هست چه راه حلی وجود دارهامشب همسر اه‌و ناله های نزدیکه تو آشغال ها رو می‌گشته شنیده می‌گفت با خدا صحبت می‌کرده که چرا منو به این وضع انداختی چرا وقتی همه تو خونه هامون هستند من باید تو سطل آشغال دنبال نون وماست بگردم... قلبم درد گرفته دیگه این روزها غذا خوردن هم لذت نداره وقتی ب دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 5 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 7:16

دو ماه هست که پدر و مادر همسر پیش ما هستند در واقع زندانی ما هستند:)) ما بخاطر غرغر مهد نرفتن دختر بعد هم شیوع کرونا نگه شون داشتیم که دختر رو مهد نذاریم خب این وسط پدرجان خیلی غر میزنه و میخواد بره و خسته میشه و حوصله ش سر می‌ره از اینکه از دوستانش دور هست و تنها مشکل مون همینه،  دیگه کوتاه اومدیم و بزودی می‌فرستیم شون بروند در حالیکه خیلی ناراحت میشم برگردم به روزهای گریه های هر روز دختر و مهد نمی‌رم مهد نمی‌رم در عین حال که همسر میگه نمیذارمش میترسم ...اما این وسط نکته جالب ارتباط عروس  و مادر شوهر ی هست که در این دوماه مشکلی ایجاد نکرده در واقع من فکر نمیکنم مامانم خودم رو هم اینقدر خوب تحمل کنم یادمه ۲۰ روزی که برای زایمانم اومده بود بارها قلبم از عصبانیت از دستش فشرده شده وبارها اشکم در اومده بود فکر میکنم من و مادرجان ادمهای سازگاری هستیم در عین حال که من مرزهام محدود نیست یا اخلاقهایی که باعث ایجاد تعارض میشه ندارم از این اخلاق هایی که افراد مثلا از یه چیزایی خوششون میاد یا بدشون میاد یا قوانین خاصی تو خونه هاشون دارند که باعث میشه سخت باشه موندن تو خونه شونمن بخش آشپزخانه رو کامل در اختیار مادرجان گذاشتم و به هر شکل غذا درست کنه ما فقط تشکر میکنیم و هیچ اعتراضی نداریم یه بار که از چاق شدنمون شاکی شدیم گفت منو بفرستید برم من نمیتونم غذای بد درست کنم (ته دیگ های چرب، منم نه نمی‌گم و دو ماه دو کیلو اضافه کردم)ایشون هم هیچوقت در هیچ چیزی نه اعتراض‌میکنه نه اظهار نظر می‌کنه نه تذکر میده نه حس می‌کنه باید نصیحت کنه کاملا همراه هست (برعکس مامانم)اما موردی که گاهی رو اعصابه این اهمیت بیش از اندازه دادنش به جنس مذکر هست من هم از خدماتی که به پدرجان میده شاکی ام دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 2 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 7:16

ميخاستم با سلام و احترام شروع كنم:))) بماند اونجايي كه بايد بنويسم فراموشم ميشه:/ يه بار نامه رو بدون سلام و احترام فرستادم مدير و معاون هم امضا كرده بودن متوجه نشده بودن اميدوار بودم دريافت كننده ها دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 14 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:25

تو این چند وقت اخیر اختلافاتمون با همسر خیلی شدید شده حالا که بازار بو رس داغ شده همسر هم وارد بازار شده و بمن گفت کد بور سی تو بده برم عرضه اولیه بخرم ، من سال گذشته به درخواست دوستم رفتم کد بودرسی گ دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 14 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:25

خيلي وضعيت سختي شده با ا اين ابيدمي بوجود امده علي رغم بخشنامه هايي كه تاكيد بر دور كاري دارند مديرعامل نفهم ما موافقت نميكنه يه همكار بيشعور هم ما دو روز نشستيم تو خونه سريع رفته اموركاركنان اطلاع داده و بمن زنك زده كه دوركاري قبول نميكنن بايد مرخصي بكيري،همسر همراهي نميكنه و دايم ميكه بشين تو خونه نميخام بري سر كار از هر طرف بهم فشار مياد معلوم هم نيست تا كي اين وضعيت ادامه داره

دغدغه های بیخودی...
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 4 فروردين 1399 ساعت: 3:19

ظاهرا بعد از پست ۸۸ ننوشتم چی شد یه روز باز از بالا با ما تماس گرفتن و خانم مشاور بانوان ما رو به دفترش فراخوند و میدونستم قضیه چیه و واقعا هم ناراحت و خسته بودم بهم گفت همکارتون شاکیه و میخاد از دفتر دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 4 فروردين 1399 ساعت: 3:19

اما این سه هفته اخر سال برای من عذاب الهی بود از یک طرف همسر که فشار می اورد بشین خونه از طرفی مدیری که میگفت دورکاری نمیدم، من ۳۰ روز مرخصیم رو استفاده کرده بودم، مدیرم گفت ایراد نداره دورکاری بعد هم دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 4 فروردين 1399 ساعت: 3:19

اندر حکایت مدیریت عجیب غریب و شاید ندانم کاریهای همیشگی که همه جا و همه کارمون رو در برگرفته این هفته واقعا اسیر کار بودم و هفته پراسترسی بود بخاطر اعتراض به یه قانون مجبور به جمع اوری گزارش در مورد م دغدغه های بیخودی...ادامه مطلب
ما را در سایت دغدغه های بیخودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8judid بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت: 21:01